Thursday, April 17, 2008

اندر باب یک ایه

شب گذشته ایه از قران را می خواندم توجهم را جلب کرد :

و در ميان اهل كتاب، كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مى‏گردانند; و كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى‏گردانند; مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى! اين بخاطر آن است كه مى‏گويند: «ما در برابر اميين ( غير يهود)، مسؤول نيستيم.» و بر خدا دروغ مى‏بندند; در حالى كه مى‏دانند (اين سخن دروغ است). (75)

آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد، (خدا او را دوست مى‏دارد; زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست دارد. (76)

كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود (به نام مقدس او) را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند، آنها بهره‏اى در آخرت نخواهند داشت; و خداوند با آنها سخن نمى‏گويد و به آنان در قيامت نمى‏نگرد و آنها را (از گناه) پاك نمى‏سازد; و عذاب دردناكى براى آنهاست. (77)

 

سوره مبارکه ال عمران

من زیاد در قران مطالعه نکرده ام و نمی خواهم اظهار نظری قطعی در این مورد نمایم ، اما انچه از این ایه برداشت می کنم این است که در قران همه ادیان (و ملیت ها) از نظر حقوقی با مسلمانان (و ایران)  برابرند و مسلمانان (و ایرانیان) اجازه ندارند حق دیگران را به بهانه مسلمان نبودن ضایع کنند .

حال ما می توانیم برای این موضوع دنبال مصادیق مختلف بگردیم :

مصادیقی که ابتدا به ذهن من رسید این ها بود :

1- تقریبا بیشتر نرم افزارهایی که از ان ها استفاده می کنم

2- بیشتر فیلم ها ، موسیقی ها و  کتاب های خارجی که دیدم ،شنیدم  و خواندم

3-فیلم هایی که در تلیویزیون پخش می کنند

این ها اولین چیزهایی است که به ذهنم رسید . می تونیم فکر کنیم

چند وبلاگ که شاید بیرزد ...

 

این چند وقت اخیر گذری می کردم بر مطالب سیاسی و چند وبلاگ یافتم که کمی بیشتر از بقیه جالب بود . درباره ان ها بعدا اگر فرصت بود شاید نوشتم .

http://ghabel.persianblog.ir/

http://aghabel.persianblog.ir/

بقیه اش را هم الان نتونستم پیدا کنم ؛ هر وقت پیدا کردم قرار می دهم .

Monday, April 14, 2008

سیاست

نادر کرمي

akbaralami684.jpg

‏ اكبر اعلمي در جريان آخرين نطق پيش از دستور خود در مجلس هفتم در اظهاراتي مستقيما شوراي نگهبان، آيت ‏الله جنتي و آيت الله خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي را مورد خطاب قرار داده و انتقادات صريحي را نسبت به ‏آنها ايراد کرد. ‏

نطق اعلمي پس از آخرين نطق موسوي خوئيني در مجلس ششم پس از برگزاري انتخابات مجلس هفتم، اولين ‏نطقي است که طي آن بالاترين مقام نظام مورد خطاب قرار گرفته و با اشاره به اصول قانون اساسي از امکان ‏برکناري و عزل او سخن به ميان مي آيد. ‏

اعلمي در نطق خود با اشاره به "برابر بودن رهبر در برابر قوانين با سايرين به اين معنا که متناسب با اختياراتي ‏که رهبري خود و اشخاص حقيقي وحقوقي منسوب ايشان در قبال مردم مسئول و پاسخگوي اعمال خويش هستند." ‏گفته است: "طبق اصل 111 قانون اساسي‌اش اگر رهبري آن از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود و يا فاقد ‏يکي از شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم قانون اساسي گردد، خودبخود معزول و برکنار شود." ‏

اعلمي در اين نطق همچنين با اظهار اينکه "شخصي كه پسرش عضو سازمان مجاهدين خلق بوده و در بهمن سال ‏‏60 در اثر درگيري با پاسداران كشته شده است و عروسش نيز پس از متواري شدن به خارج از كشور در ‏بالاترين رده‌‌هاي سازمان مذكور به فعاليت ادامه مي‌دهد، مجاز نيست تا با قرار گرفتن در رأس نهادي و به كمك ‏همفكرانش از جايگاه خدايي در چشم بر هم زدني فرزندان انقلاب و كشور را به بي‌ديني متهم كند." تلويحا به آيت ‏الله جنتي اشاره مي کند و در بخش ديگري از سخنانش با يادآوري کشتارهاي وسيع پس از انقلاب فرانسه، شوراي ‏نگهبان را با "شوراي گيوتين" مقايسه مي کند. ‏

وي در بخش ديگري از سخنان خود گفت: "سرنوشت محتوم هر حكومت بد و مبتني بر ظلم، سرنگوني است."

متن كامل نطق نماينده مردم تبريز، اسكو و آذرشهر به اين شرح است:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

‏ در جايي مي‌خواندم که« آزادي از عدالت زاده و با انديشه سروده مي‌شود با ديوار شعر و با زندان فرياد مي‌شود، ‏با بيگانه باطل و با استبداد تکه‌اي نان مي‌شود. آزادي اگرحق است گرفتني است و اگر هزينه دارد پرداختني است» ‏گرچه اين جمله از من نيست اما سخت به آن پايبندم و نطق امروز هم گواهي است بر صحت اين ادعا:‏

فارغ از نوع و ماهيت حاكميتها، از ديرباز تاكنون عملكرد حكومتها را به حكمراني خوب و بد تقسيم كرده‌اند. در ‏نزد يونانيان مجموعه الهه‌هايي كه مظهر جنگ و ستير، بي‌نظمي، تبعيض، نفاق، رياكاري و امثال آنها بودند ‏حكومت بد را تشكيل مي‌دادند. اين دسته از الهه‌ها فاقد پدر بوده و مستقيماً از ظلمت و تاريكي زاده مي‌شدند. اما پس ‏از آنكه زئوس (خداي خدايان)‌ تنيس را به همسري خود اختيار مي‌كند، ديكه يا الهه عدالت زائيده مي‌شود و به ‏همراه خواهران خود كه آنها نيز نتيجه همين وصلت هستند پايه‌هاي حكومت خوب را پي‌ريزي مي‌كنند.

گرچه اين حكايت افسانه‌اي بيش نيست، اما حكمراني خوب و بد واقعيتي است كه نظريه‌پردازان معاصر و برنامه ‏توسعه ملل (اسكات) و همچنين بانك توسعه آسيا نيز فهرستي از مختصات و ويژگيهاي حكمراني خوب را ‏برشمردند تا از اين طريق بتوان حكمراني خوب را از بد آن تميز داد.

قرآن نيز حكومت را به طاغوت و الله تقسيم كرده و مولا علي به زيبايي آن را به نيك‌كردار و بدكردار تفكيك ‏مي‌كند. پس وجه مشترك بينش اسطوره‌اي يونانيان، ديدگاه اسلام و نظريه‌پردازان معاصر و نيز مدلهاي مؤسسات ‏و نهادهاي بين‌المللي در مورد حكمراني خوب اين است كه لازمه استقرار حكومت خوب معطوف و منحصر به ‏تحقق عدالت و اجتناب از هر گونه ظلم و تعدي است. لذا از اين منظر، شكل و قالب حكومت و اينكه نام حكومت ‏‏«جمهوري اسلامي»، «رژيم شاهنشاهي» و «جمهوري دموكراتيك» و نظاير آن باشد خيلي مهم نيست، مهم آن ‏است كه محصول رويكرد اين حاكميت منطبق بر ظرف و قالب منتخب و لاجرم مطابق با خاستگاه ملت و توأم با ‏انصاف و عدالت باشد. در غير اين صورت مانند آن است كه نام بخيل را احسان يا حاتم طايي و نابينا را چراغعلي ‏نهند.

به اين اعتبار، چه بسا حكومتهايي بودند كه نام اسلام را بعنوان پيشوند و يا پسوند خود اختيار كردند، اما بدليل ‏كارنامه اعمالشان گرفتار لعن و نفرين ابدي ابوالبشر و برعكس، حكومتهايي نيز بوده و هستند كه بدون داشتن ‏پيشوند و پسوند اسلامي فقط به خاطر تأمين رضايتمندي ملت خود و استيفاي حقوق آنان براي هميشه در خاطره‌ها ‏ماندگار شدند و پيوسته از آنان به نيكي ياد مي‌شود.

در واقع آنچه به حكومتها ارزش داده و آن را در زمره حكومتها خوب قرار مي‌دهد، ميزان پايبندي زمامداران و ‏كارگزاران اين حكومتها به تحقق حق و عدالت و دوري از ظلم و تبعيض و رضايتمندي مردم است و اين همان ‏واقعيتي است كه در كلام معصوم نيز تجلي مي‌يابد، آنجا كه مي‌يابد "هيچ اموري اصلاح نخواهد شد مگر اينكه بر ‏محور عدل استوار گردد"، در غير اين صورت دير يا زود به حكم "الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم" ‏سرنوشت محتوم هر حكومت بد و مبتني بر ظلم، سرنگوني است.

از آنجا كه حد فاصل ميان حكمراني بد و خوب به فاصله ميان ظلم و عدالت مي‌باشد، پرواضح است كه هر گونه ‏غفلت از اين واقعيت حتي مي‌تواند كساني را كه به گمان انقلابي بودن، عدالت‌خواهي و خود را حقيقت مطلق ‏پنداشتن، تصدي عاليه حقوق در كشور انقلاب‌ديده‌اي نظير ايران را عهده‌دار هستند، به ضدانقلاب و ضد آرمانهاي ‏انقلابي مبدل كرده و بدين وسيله يك انقلاب و نظامي را كه به پشتوانه آراء بيش از 90 درصد شهروندانش حيات ‏يافته است، از درون استحاله و فرجام آن را به فنا و نيستي رهنمون سازد.

تقابل ضد انقلاب مصطلح با انقلابي‌ها امري طبيعي است. اما تاريخ نشان داده است كه انقلابها بيش از آنكه در اثر ‏كارشكني و چالش ضدانقلابها به زانو درآيند، در اثر انديشه و عملكرد انحرافي آن دسته از انقلابيون و ‏زياده‌خواهان و ميراث‌خواراني شكست خورده است كه براي حفظ قدرت و متناسب با كج‌فهمي و ذائقه خويش، ‏شعارهاي انقلاب را استحاله كرده و بعنوان آرمانهاي به خورد نسلي داده‌اند كه اساساً يا انقلاب را نديده‌اند و يا ‏اينكه با آن بيگانه‌اند و جالب اينجاست كه استحاله هر انقلابي با حفظ ظاهري اصول اوليه آن و افزوده شدن تبصره ‏نانوشته "نه براي همه" و الحاق آن به منشور و 10 فرمان آن انقلاب روي داده‌است.

اگر پيش از اين امري خوب و يا بد محسوب مي‌شد، نانوشته "نه براي همه" كه ناشي از اراده صاحبان قدرت ‏است، خوب را بد و بد را خوب تفسير و به نحوي به توجيه رفتارهاي حاكمان مبادرت كرده است و از اين طريق ‏منشاء انحراف همه انقلابها از اصول اوليه‌اي شده است كه دستيابي به آنها موجب و موجد آن انقلاب بوده است.

‏"جرج ارول" در كتاب طنزآميز خود بنام "مزرعه حيوانات" و "برينتون" در كتاب ارزشمند "كالبدشكافي چهار ‏انقلاب" به خوبي به بررسي اين سنت ناميمون و مشترك همه انقلابها و نتايج حاصل از آن پرداخته است تا شايد ‏براي سايرين درس عبرتي شود.

حال اگر منصفانه به واكاوي اجمالي بايدها و نبايدها انقلاب اسلامي بپردازيم، به وضوح مي‌توان فاصله انقلاب تا ‏زوال و انحطاط احتمالي آن را سنجيد و به معناي واقعي ملتزم و ناملتزم به اسلام و نظام موعود جمهوري اسلامي ‏پي برد، همان عاملي كه به ناحق و جفا دستاويزي براي شوراي نگهبان شده است تا فرزندان مدافعان راستين اين ‏مرز و بوم را از ورود به خانه‌اي كه متعلق به ملت است محروم نمايد.

نظر به اينكه سند نظام جمهوري اسلامي و منشور معتبر انقلاب، "قانون اساسي" است، با وجود الحاق تبصره‌هاي ‏پس از بازنگري به آن بعد از انقلاب، همچنان قابل استناد بوده و لذا مي‌تواند بعنوان يك سنجش و شاخص خوب، ‏كاشف آرمانهاي اوليه انقلاب و تعهدات مهندسين نظام موعود باشد.

به موجب اين سند نظاميکه مردم در سوداي دستيابي به آن انقلاب کردند در وهله نخست بايد مبتني بر ايمان به ‏کرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توام با مسئوليت او در برابر خدا باشد که از راه نفي هر گونه ستمگري و ‏ستم‌کشي و سلطه‌گري و سلطه‌پذيري، قسط و عدل و استقلال را در همه زمينه‌ها تامين مي‌کند. در همين پيمان ‏مشترک ميان مردم و حکومت تصريح شده است که براي نيل به اهداف مذکور، دولت به مفهوم حاکميت ملزم به ‏محو هر گونه استبداد و خودکامگي و انحصارطلبي،تامين آزاديهاي سياسي و اجتماعي، مشارکت دادن عامه مردم ‏در تعيين سرنوشت خويش، رفع تبعيضات ناروا، ايجاد امکانات عادلانه براي همه در تمام زمينه‌هاي مادي و ‏معنوي، پي‌ريزي اقتصادي صحيح و عادلانه جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در ‏زمينه‌هاي مختلف، در زمينه‌هاي مختلف، تامين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد، ايجاد امنيت قضايي عادلانه ‏براي همه و تساوي عموم در برابر قانون مي‌باشد.‏

طبق اين سند، بانيان انقلاب و نظام تعهد كرده‌اند كه هيچ مقامي حق ندارد بنام حفظ استقلال و تماميت ارضي ‏كشور، آزاديهاي مشروع را هرچند با وضع قوانين و مقررات سلب كند. پذيرفته‌اند كه خدا انسان را بر سرنوشت ‏اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچكس نمي‌تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند. پيمان بسته‌اند كه امور ‏كشور بايد به اتكاء‌ آراء عمومي و از راه انتخابات اداره شود. مردم ايران از هر قوم و قبيله‌اي كه باشند از حقوق ‏مساوي برخوردار شوند. در نظام موعود، نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند و تفتيش عقايد ممنوع است ‏و هيچكس را نمي‌توان به صرف داشتن عقيده‌اي مورد تعرض و موآخذه قرار داد.

در نظامي كه من و همفكرانم همچنان به آن التزام عملي داريم، هر نماينده در برابر تمام ملت مسؤول است و حق ‏دارد در همه مسايل داخلي و خارجي كشور اظهار نظر نمايد و نمي‌توان آنها را به سبب اعلام نظراتشان تعقيب و ‏يا توقيف كرد. به موجب اين سند، تشكيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها نه در پيروي از دست‌اندركاران حكومتي و ‏براي مجيزه‌گويي و تأييد و توجيه تصميم و عملكرد متصديان امور، بلكه براي اعتراضات مشروع و غيرمسلحانه ‏خود به رفتار حاكمان و مطالبه حقوقشان آزاد است. در نظامي كه اكثريت قابل توجه يك ملت براي ايجاد استقلالش ‏قيام كرده و براي حفظ آن دهها هزار شهيد و جانباز تقديم كرده‌اند، پذيرش ظلم همان قدر قبيح است كه وارد كردن ‏آن.

در نظام دلخواه منتقدين مشفق، وعده‌هاي بنيانگذار اين نظام حجت است. آنجا كه مي‌گويد: "در منطق رژيم گذشته ‏آزادي يعني به زندان كشيدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاههاي تبليغاتي بود و در آن منطق، تمدن و ‏ترقي يعني تبعيت تمام شريانهاي مملكت از فرهنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاههاي قانونگذاري و قضايي اجرايي ‏از يك مركز واحد محسوب مي‌شد، ما همه اينها را از بين مي‌بريم، در جمهوري اسلامي حتي کمونيستها هم در ‏بيان عقايد خود آزادند و راديو تلويزيون، و مطبوعات نيز مطلقاً‌ آزاد است و دولت حق نظارت بر آنها را ندارد».

در نظامي كه ما به آن ملتزم هستيم، در شرايطي كه يك فرد عادي به دليل انتساب يكي از اعضاي خانواده‌اش به ‏يكي از گروههاي غيرقانوني در هزار توي گزينشها گرفتار شده و اجازه نمي‌يابد حتي بعنوان يك كارگر و كارمند ‏ساده در اداره‌اي مشغول كار شود، به طريق اولي شخصي كه پسرش عضو سازمان مجاهدين خلق بوده و در بهمن ‏سال 60 در اثر درگيري با پاسداران كشته شده است و عروسش نيز پس از متواري شدن به خارج از كشور در ‏بالاترين رده‌‌هاي سازمان مذكور به فعاليت ادامه مي‌دهد، مجاز نيست تا با قرار گرفتن در رأس نهادي و به كمك ‏همفكرانش از جايگاه خدايي در چشم بر هم زدني فرزندان انقلاب و كشور را به بي‌ديني متهم كند.

در نظام مطلوب ما، به حكم النصيحه ائمه المسلمين دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر بيش از هر ‏چيز بعنوان وظيفه‌اي بر عهده مردم نسبت به دولت بكار گرفته مي‌شود، نه آنكه چند نفر به اعتبار قدرتي كه ناشي ‏از اراده مردم است، همواره با استفاده از همه تريبونهايي كه متعلق به مردم است، يكطرفه موعظه كرده و خود را ‏از پند ديگران بي‌‌نياز بدانند.

در نظام مطلوب و دلخواه ما، براي تحقق آزادي حداكثر فرد و تضمين حقوق اوليه او در اجتماع، همه بايد تن به ‏قانون داده و قانون را بعنوان منشاء بايدها و نبايدها و فصل‌الخطاب بپذيرند. به همين سبب ذيل اصل 107 قانون ‏اساسي حتي رهبري هم در برابر قانون با سايرين يكسان است و اين امر مستلزم آن است كه قانونگذاران نظام با ‏تدوين مدلهاي عادلانه براي ساختار توزيع قدرت، از هرگونه اعمال نفوذ قدرتمندان به نفع خود جلوگيري كنند و ‏براي متصديان مقامات سياسي و اجتماعي به ازاي برخوردارشدن از هرگونه حق و اختياري براي اعمال اقتدار، ‏تكاليف قانوني درنظر گيرند تا در صورت سوء مديريت و تخطي از وظايف قانوني آن، در هر سطحي كه هست ‏او را متهم كرده و با احراز اتهاماتش محكوم به پرداخت غرامت كنند.

برابر بودن رهبر در برابر قوانين با سايرين به اين معناست که متناسب با اختياراتي که رهبري دارد در برابر ‏تعطيل شدن هر يک از اصول مذکور و محروم شدن مردم از حقوق مصرح در قانون اساسي، خود و اشخاص ‏حقيقي وحقوقي منسوب ايشان در قبال مردم مسئول و پاسخگوي اعمال خويش هستند.‏

برابر بودن رهبر در برابر قانون به اين معنا است كه هيچكس فراتر از قانون نيست و از همان حقوق شهروندي ‏برخوردار است كه يك فردي عادي بهره‌مند است، ‏

هر مقامي كه از قانون تخطي كرده و باعث ضايع‌شدن حقي شده است، آن فرد حق دادخواهي و اعلام شكايت دارد ‏و اينان بايد در همان دادگاهي محاكمه شوند كه من و امثال من محاكمه مي‌شويم. همچنان كه علي در اثر شكايت يك ‏يهودي در نزد قاضي‌ منصوبي محاكمه مي‌شود كه افراد عادي محاكمه مي‌شوند. و گرچه حق با علي است اما بر ‏اساس ضوابط موجود چون دليلي براي اثبات ادعايش ندارد محکوم مي‌شود، اين روش و منش حاکم اسلامي است ‏که جرج جرداق مسيحي را بعد از 14 قرن در برابر عظمت و انسانيت علي به کرنش وا مي‌دارد تا آنجا که در ‏کتاب «امام علي صداي عدالت انساني» در وصف اين اسوه انسانيت وعدالت بنويسيد: «چه مي‌شد بر تو اي دنيا، ‏اگر نيروهاي خود راجمع مي‌کردي و در هر زماني يک علي مي‌آوري با عقلش و با زبان و ذوالفقارش». آري ‏التزام ما به اسلام و نظامي است که اگر در آن احتمال دهيم که زمامدار مسلمين ازعدالت خارج گشته و مسير کج ‏را مي‌رود چنانکه معمار انقلاب وعده داده بود مجاز باشيم که استيضاحش نمائيم بدون اينکه متهم به در نورديدن ‏خط قرمزها و ضديت يا عدم التزام به اسلام و نظام شويم. اساساً نظام معهود نظامي است که طبق اصل 111 ‏قانون اساسي‌اش اگر رهبري آن از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود و يا فاقد يکي از شرايط مذکور در اصول ‏پنجم و يکصد و نهم قانون اساسي گردد، خودبخود معزول و برکنار شود.‏

بنابراين هر تفکر مخالف اين معيارها مغاير با آرمان‌هاي انقلاب و خاستگاه نظام معهود و مصداق واقعي ضد ‏انقلاب است که متاسفانه در ارکان برخي از نظام رسوخ کرده است، لذا احتجاج عمده ما به تعبير شوراي نگهبان ‏ناملتزمين به اسلام و نظام با آن دسته از ضد انقلابيون واقعي درون حاکميت که خود را متلزم به اسلام ونظام و ‏انقلابي‌تر از ديگران مي‌پندارند، اين است که تنها راه حفظ انقلاب و پيشگيري از تبديل شدن آن به ضد خود اين ‏است که مجلس به عنوان منحصر به فردترين پايگاه و سخنگاه مردم در درون حاکميت که مي‌توانند از طريق آن و ‏به کمک نمايندگان منتخب خود با حاکميت سخن گفته و به جاي مغازله‌هاي عاشقانه، دولتمردان را براي استيفاي ‏حقوق خود و بازگرداندن به مسير واقعي آرمان‌هاي موعود به چالش فرا بخوانند، واقعاً در اختيار خود آنان باشد و ‏مردم به افراد ريشه‌داري راي دهند که راه خدمت به مردم را هموار مي‌سازند نه حمايت از دولت را، در واقع ‏نمايندگاني قادرند با مشاهده هرگونه انحرافي سر بزنگار گريبان دولتمردان وکارگزاران نظام را گرفته و آنان را ‏وادار به تمکين از آنچه بيان شد بنمايند که با پذيرش هر نوع محروميت و خطر و تهديدي دفاع ازحقوق ملت به ‏شرح مفاد سوگندنامه‌اي که در مجلس ايراد مي‌شود را سرلوحه امور خود قرار داده و بجاي عافيت‌جوئي‌هاي ‏مرسوم، چپاول و چريدن و در نتيجه لکنت زبان گرفتن در برابر صاحب منصبان، زبان به شکوه و انتقاد از آنها ‏بگشايند. ضد انقلابيون درون حاکميت نيز خود بخوبي بر اين امر واقفند که اگر اين تنها تريبون ملت به دست ‏نمايندگان واقعي مردم بيفتد آسايش آنها سلب خواهد شد، لذا بي‌سبب نيست که بر خلاف اصل 62 قانون اساسي که ‏مقرر مي‌دارد مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت که به «طور مستقيم» انتخاب مي‌شوند تشکيل مي‌گردد را ‏به انتخابات دو مرحله‌اي و غير مستقيم مبدل مي‌کنند تا با گزينش افراد دلخواه 12 نفر منصوب حاکميت، دامنه ‏انتخابات مردم به دايره تنگ برگزيدگان اوليه شوراي نگهبان محدود شود و بدينوسيله هر که در اين دير مقربتر ‏است جام بلا بيشترش مي‌دهند و به بهانه‌هاي واهي نظير عدم اعتقاد و التزام عملي به اسلام و نظام وحتي قانون ‏اساسي، ‌مهر باطل شد بر پيشاني مي‌زنند، تا مبادا کسي بر رفتارهاي ضد انقلابي رايج آنان و انحرافاتي که در ‏انقلاب ايجاد شده است آگاه گشته و خرده بر آنان بگيرد! و اين همان تفکري است که ابوذر را به برنتابيده و ربذه ‏تبعيدش مي‌کند؟

من فقط يك جمله آخر را بعنوان مطلب آخر بگوييم.

تاريخ گواهي مي‌دهد كه اگر در انقلاب فرانسه "روبسپير دانتون" را كه همچنان بر اصول اوليه انقلاب و آزادي ‏پافشاري مي‌كرد، به شوراي گيوتون سپرده شد تا بعنوان ضدانقلاب سرش را تيغهاي بي‌رحم گيوتين از تن جدا ‏كند، بنظر مي‌رسد كه امروز شوراي نگهبان و حاميان آشكار و نهان آن، اين مسؤوليت را برعهده گرفتند تا ‏نيروهاي انقلاب را كه به تحقق نظام معهود اصرار مِي‌ورزد، با برچسب ناچسب مخالف اسلام و نظام از صحنه ‏خارج نمايند.‏

گفتني است اکبر اعلمي به دليل اظهارت چندي پيش اش که گفته بود حتي از دولت امام حسين هم انتقاد مي کند به ‏دادگاه احضار شده است و طي روزهاي گذشته از دريافت دو احضاريه ديگر هم سخن به ميان آورده است. ‏

 

به نقل از :

http://www.roozonline.com/archives/2008/04/post_6903.php

Saturday, April 5, 2008

سفر به مالزی ، کوالالامپور

Map image

 

در تاریخ 6 فروردین 1387 مصادف با 25 مارچ 2008 به مالزی سفر کردیم . دلیل اصلی این سفز که در هر مسیرش 12 ساعت در هواپیما بودم دیدن خانواده بود . و دلیل اصلی ان این بود که 2 ماه من را ندیده بودند !!

البته که بسیار کشور زیبایی بود . در این 8 روز سه شهر کوالا لامپور و پوتراجایا و شاه عالم را دیدیم . و البته به یک مجموعه تفریحی در ایالت ملاکی سفر کردیم . هوای مالزی جدا جالب بود . در کمتر از نیم ساعت باران های شدیدی شروع می شد که نظیرش فقط در همین مناطق استوایی دیده می شود . خاک قرمز بود به رنگ رس و با سبزی نا متناهی که در همه جا دیده می شد بسیار دلنشین بود . شهر های اصلی بسیار تمیز و مرتب بودند . و فرهنگ مردم پیشرفته بودن مالزی را نشان می داد . به نظرم رابطه ای مستقیم بین میزان پیشرفته بودن مملکتی از نظر فرهنگی و اقتصادی وجود دارد . و ادعای فرهنگ پیشرفته در زمان اقتصاد عقب افتاده مزحک است . یکی از نکات مهم درباره مالزی این است که جمعیت این کشور را 3 نژاد اصلی مالایی ، چینی و هندی تشکیل می دهد . مالایی ها مسلمان ، چینی ها از این دین های عجیب و هندی ها هندو هستند . اما این سه نژاد با این حال کاملا دوستانه در کنار هم زندگی می کنند . همه به هم احترام می گذارند و کسی از نژاد دیگری بد نمی گوید. در واقع مسئله نژاد اصلا برایشان مهم نیست . و این در حالی است که در کشورهایی در جهان که ادعای تمدن آنها گوش اسمان را کر کرده نه تنها مردم با دین های مختلف که هم کیشان نیز نمی توانند با هم زندگی کنند و در این میان گویی عده ای انسان اند و دیگران چهار پا . بگذریم

شهر کوالالامپور پایتخت سابق مالزی و پایتخت اقتصادی کنونی مالزی است که به خاطر برج های دوقلو پتروناس شهرت جهانی دارد . این شهر نیز مانند همه مراکز توریستی جهان دارای امکانات بسیار وسیع برای ارضای سلیقه های مختلف است . اگر کسی مانند من خیلی سفر نکرده باشد حتما چیزهای زیادی برای دیدن در مالزی پیدا خواهد کرد ، اما اگر کمی مسافرت کرده باشد بیشتر این جاذبه ها را تکراری خواهد یافت ، همان طوز که من شهر بازی ، اکواریوم و ... را قبلا در بارسلونا دیده بودم .

پوتراجایا نیز بسیار قابل ستایش بود . گرچه شهری کوچک است و فقط ادارات دولتی در ان قرار داردند ، با این حال چنین نمونه کامل شهری سازگار با طبیعت بسیار شگفت انگیز است . در واقع با ورود به پوتراجایا گویی در شهری کارتونی وارد می شوی که بی نقص طراحی شده و شاید هم همان کارتون هایی باشد که امروز تخیل است و فردا واقغیت . به هر حال خیلی خیلی شگفت انگیز بود . این هم تصاویری از شهر .

IMG_0590 IMG_0622 IMG_0645   و میمون ها ، این موجودات دوست داشتنی که در جای جای این کشور استوایی دیده می  شدند . این عکس در معبد هندوها گرفته شده !

IMG_0538

Thursday, March 20, 2008

از امکانات این دوره و زمانه

Map image

  آشنا شدم . جدا بی نظیر است . و "Windows Live Writer" به تازگی با نرم افزار رایگان این عکسی هم که گذاشتم ساختمانی است که در آن زندگی می کنم و از امکانات جالب این برنامه است .

Map image

Thursday, February 28, 2008

School University


به نام خدا
دوست داشتم بتوانم خیلی بیشتر از این ها بنویسم ، ولی همان طور که در حرف زدن تنبل هستم در نوشتن نیز هم  .
چندی درباره دانشگاهی که در آن هستیم بگویم بد نیست . ولی قبل از آن درباره مدرسه ای که پنجره اتاقم رو به آن باز می شود توضیح می دهم . فکر می کنم مدرسه راهنمایی باشد ، البته هیبت دانش آموزانش به دبیرستانی های ایران و چهره دانش آموزانش به دبستانی های ایران شبیه تر است . یک ساختمان است 3 طبقه با نمای ساده اجری قرمز که سادگی آن مانند همه ساختمان هایی است که در این جا دیدم . این ساختمان به جز دیوار های خودش هیچ مرزی با شهر ندارد یعنی به همان راحتی که من می توانم در حیاط مدرسه فوتبال بازی کنم ، بچه ها هم می توانند در بین کلاس هایشان از ایستگاه مترو روبرو خرید کنند.
- سعی نمی کنم زیاد نتیجه گیری کنم ....
چند بار از روی کنجکاوی خیره به کلاس ها نگاه می کردم تا از حال این دانش اموزان در این کلاس ها جویا شوم ، و شدم . در کلاس معلم را از دانش اموز جدا کردن کار دشواری است . حتی چند بار اشتباه کردم . نظم در این کلاس ها ان طور که من یاد گرفتم دیده نمی شود . بچه ها در کلاس در یک جا و به یک سمت ننشسته اند . نکات ظریفی در این کلاس ها هست که از توان بیان من خارج است ، بنا بر این ....
و جالب اینکه وقتی در روز های کاری در شهر راه بروی بعید است چند دسته از بچه های دبستانی را که با معلم خود در حال سوار شدن به مترو یا رفتن به پارک یا ... ندید . و در روز های تعطیل هم بچه ها از هر سنی در دسته های چند نفره با دوستان خود در شهر هر یک به طرفی می روند . –این هم اخرین نکته راجع به بچه های این دیار : این ها گریه و زر زر کردن سرشان نمی شود یعنی از روزی که به دنیا آمده اند فکر نمی کنم گریه کرده باشند . هر جا هر بچه ای در هر سنی (از 2 ماه تا ...) دیدم - !!!
حال نوبت به دانشگاه می رسد ، دانشگاه که کاملا با شهر امیخته است ، حتی هر کس می تواند عضو کتابخانه یا مجموعه ورزشی آن بشود و یا در کلاس ها شرکت کند . هیچ دری و دیواری وجود ندارد . درب همه ساختمان ها در ساعات کاری برای همه باز است مگر جاهایی که امکانات بسیار گران قیمت و نادری وجود داشته باشد . آن ها هم برای هر کس که لازم دارد به این امکانات دسترسی پیدا کند با یک کارت باز می شود . به ما هم از این دست کارت ها داده اند و با آن در تمام اوقات شبانه روز به ساختمانی که در ان کار می کنیم دسترسی داریم . این ساختمان (CVAP) نام دارد و در ان روبات ها و امکاناتی هست تخمین و مقایسه ارزش آنها کار بسیار سختی است .
همه این ها شرح کوتاهی از ظاهر ان چیزی است که ما هر روز در این جا می بینیم . برای من بیان جزئیات کاری بسی دشوار است و در ضمن فکر می کنم این کلیات هم انقدر نکات دارد که از بیان جزئیات خودداری کنم .
احتمالا باز هم درباره این موضوع خواهم نوشت و بنا بر این اگر نکته ای به نظرتان جالب است که درباره ان بنویسم ، بنویسید .


Wednesday, February 20, 2008

Neighbors


به نام خدا
در این چند وقت که اینجا بودیم با همسایه ها رابطه خوبی برقرار کردیم .
مائورو : یک پسر پرتقالی که بیو تکنولوژی می خواند . همون شبی رسید که ما رسیدیم و کلیدش کار نمی کرد ... این جا در خانه ها اغلب با کلید های الکترونیکی باز می شود . و این ابزارهای الکترونیکی هم بعضی وقت ها به موقع کار نمی کنند . این دفعه یکی از همون ها بود. من به مائورو کمک کردم بیاد داخل ساختمان و فرداش هم دعوتش کردیم بیاد با ما شام بخوره ! در کل خیلی پسر خوبی است ...
هایکه : یک خانم میان سال آلمانی است که برای چند ماه در این جاست و رشته اش یادم نمی آید ؟؟ فردای روزی که ما رسیدیم اومد و همون شب اول دعوتش کردیم که بیاد با هم شام بخوریم . زن عجیبی است ...
مانیا : دختر ایرانی ، نیمه ایرانی و تایلندی . معماری می خواند . تقریبا دور دنیا درس خوانده و شخصیت جالبی داره . اول که دیدمش هم باز به خاطر همین کلید های الکترونیکی بود . چون ساختمان نوساز است همه چیز هنوز درست کار نمی کرد و به این وضعیت اعتراض داشت .
مارتین : پسر سوئدی . معماری می خونه . دوست مانیا است و بعضی وقت ها می آید اینجا . روز اول هم با مانیا دیدمش . خیلی پسر جالبی است . حتما درباره اش می نویسم .
ماتیو : پسر ایتالیایی که یادم نمی آید رشته اش چیست . (ما زیاد رابطه علمی نداریم و این خودش برایم جالب است.) آدم خونگرم و با مزه ای است . ولی در کل خیلی شبیه ایرانی هاست . خیلی زیاد . اخلاقش و نقاط قوت و ضعفش . هفته پیش با هم رفتیم بیرون و صحبت کردیم .
سادات : یک پسر ترک . رشته اش مهندسی شیمی است و همین امروز رسید . خیلی نمی شناسم اش ولی در چند دقیقه ای که با هم صحبت کردیم آدم خون گرمی به نظر می رسید.
و چند تا دیگه از همسایه ها که در طبقه ما هستند و آنها را دیدم .
خیلی جالب است که در همین طبقه ای که ما زندگی می کنیم حد اقل از 8 ملیت مختلف ادم هستند . و خیلی خوب با هم رفتار می کنیم و این فقط در احوالپرسی های روزانه نیست . ما همین الان با هم یک اشتراک اینترنت گرفتیم و آن را تقسیم کردیم . و آخر هفته رو داشتیم کامل سر این موضوع در کنار هم سر و کله می زدیم . همه با هم کنار می آیند و در همین چند وقت تقریبا هر روز از هم خبر داریم . من مطمئن نیستم که این موضوع اتفاقی است یا نه . ولی فکر نمی کنم اتفاقی باشد. تقریبا هر جا دیدیم همه با هم خوب رفتار می کنند . در این مدت 4 بار با هم غذا خوردیم و ساعت ها صحبت کردیم . و آدم های جاهای مختلف دنیا همیشه برای هم آموزنده اند .و چه قدر مهم است که آدم ها بدون فاصله با هم در ارتباط باشند . یکی از تفاوت های اصلی ایران و کشور های اروپایی و آمریکایی این است که ایران کاملا مرزهای بسته ای دارد . مرزهای فرهنگی ، اقتصادی ، و ... دلم می خواهد یک بار نظراتم را در این باره بنویسم نه به این خاطر که نظرات مهم است ، بلکه فکر می کنم که می تواند موضوع مهمی برای فکر کردن باشد .
یک شنبه گذشته با مائورو و امین و ماتیو رفتیم به محله های قدیمی شهر . استکهلمیان شهر را به چند محله قدیمی شهر که از چند جزیره و بخشی از مرکز شهر تشکیل شده خطاب می کنند و بقیه آن را نمی دانم چه می گویند . در واقع ما رفتیم شهر و آن جا به موزه نوبل رفتیم – در استکهلم بیش از 70 موزه وجود دارد ولی این تعداد زیاد اصلا معنی خوبی ندارد . اکثر این موزه ها بیشتر به درد بچه های دبستان می خورد ، که البته ارزشمند است- . این موزه خیلی کوچک بود و به نظرم می توانست بسیار بسیار بیشتر از این ها اثر گزار باشد . به هر حال این موزه در کمترین سطحی بود که ممکن بود تصور کرد .
بعد از موزه ناهار خوردیم و بعد به یک کافه در شهر قدیمی (گاملا ستان) رفتیم و مائورو ما را به قهوه و شیرینی دعوت کرد . در همین حال بحثی در گرفت که هنوز فکر من را مشغول کرده ! دوست ایتالییای ما نمی توانست باور کند که ما حتی حاضر نیستیم الکل را امتحان کنیم و برای من خیلی جالب بود که برای او هیچ چیزی معنای مطلق ندارد . –من خیلی خلاصه می نویسم ، به دو دلیل : نوشتن سخته و فکر کردن سخت تر – خیلی در این زمینه احتیاج به کمک دارم . این که چطور میشه توجیه کرد که چرا بعضی از چیز ها را حتی امتحان نمی کنیم . ( این موضوع تقریبا برای من خیلی مهم شده !)
یک کتاب جالب را هم در همین زمان ها می خوانم به اسم ملکوت نوشته بهرام صادقی. این هم واقعا جالب است . من سبک ادم های سبک را خیلی دوست دارم . برای من رفتن به درون این کلاف پیچ در پیچ داستان هایی از این نوع خیلی جالب است . وقتی که تا اخر داستان در حال شنیدن ناله های انسانی تب کرده ای و همه داستان مثل حزیان می ماند . نمی دانم دلیل اصلی این علاقه من چیست ولی دوست دارم بدانم .
دیگر برای این دفعه بس است . دوست دارم دفعه بعد راجع به وضع زندگی ام در این اتاق بنویسم و اینکه چه قدر می توانستم ساده زندگی کنم و پیچیده اش کرده بودم . موضوع به نظر خودم جالب است و حداقل یکی از بزرگترین درسهای این سفر برایم .
پی نوشت : عکس از چپ به راست :  من ، ماتیو ، مائورو در گاملاستان